بنام خدا
بنام آنکه بر دلهامان سرمه عشق سرود و بر لبهامان تکبیر مهر و بنام او که رواق جانمان سوخته از آتش اوست و لسانمان پیوسته خنیاگر معنای او .
باری در گذرگاه حادثه ایم و آبگینه دلمان آشنای طوفان ، و زورقی را مانیم که پیوسته در تلاطم امواج در آستانه سقوط ، و نیک بدانیم کین چند روزه مهمانیم و عنقریب ساکن جاودان دیاری دیگریم ، پس بیائیم میهمانی باشیم تا میزبان در فراقمان بگرید و آبی پشت پایمان بریزد تا از گزند بلا مصون باشیم .
باری ...
سلامی به گرمی و طراوت عطرنرگس و به بلندای مهربانی وسخاوت باران بر هر که در این رواق خواننده است . شکر گزار خالقم تا فرصتی داد که بتوان سروده هایی هر چند کوچک را به معرض دید عموم گذارم تا شاید سوختگان ، آستان شهر عشق را با نگاهی دیگر بنگرند.
تراوشات ذهنی این حقیر گرچه شاید کلیشه فنی و تخصصی نداشته باشد لیکن هر چه هست بیانی است احساسی که ریشه در جان نگارنده دارد . و این منظوم را تقدیم میدارم بر هر آنکه دستی در عشق دارد و سرای عشق را سرایی پر اشارت میداند .
او که آفریدمان به عشق زیورمان داد پس بیائیم اول سخن را با عشق آغاز کنیم