چشم را باز کنیم تا که از نزهت خورشید نفس تازه کنیم
تا که از آیه مهتاب کلامی شنویم
درپس کوچه بن بست بهار زیر باران نسیم
باز آواز کنیم
باز در اوج خدا در طلوعی که بهاران دارد
باز پرواز کنیم
آه ای زورق عشق من خدا را دیدم
من طپشهای نفسهای خدا را چیدم
و در آن مستی ایام به صد خنده و ناز
به همه سایه غم خندیدم